مهندس موس اورجینال اپل از شغل جالب خودش میگوید
جیم یورچنکو همان کسی است که باعث شد Palm V تا این حد باریک باشد. او کسی یود که کمک زیادی به ساخت موس Apple Lisa کرد، یعنی اولین موسی که توسط افراد معمولی مورد استفاده قرار گرفت. او اولین کارمند تمام وقت شرکت Ideo بود، شرکتی بسیار تاثیرگذار در حوزه طراحی. اما قبل از همه اینها، او یک تندیسگر بود.
اواسط دهه 1970 بود و یورچنکو به تازگی شروع به تحصیل هنرهای زیبا در دانشگاه استفورد کرده بود. در همان اوایل ورودش به دانشگاه توانست به کارگاه طراحی دانشگاه راه یابد و از آن زمان برای چند سال، بیشتر وقت خود را در آن کارگاه سپری کرد. با اینکه هنوز یک تازهکار به حساب میآمد ولی از کار با ابزارها و تکنیکهای جدید ترسی نداشت و هموراه سعی میکرد از دانشجویانی که در کنارشان کار میکرد این تکنیکها را بیاموزد.
این روند به طرح کلی زندگی کاری او تبدیل شد: رفتن به فروشگاهها و کارگاهها، پرسیدن از افراد متخصص و یاد گرفتن راههای جدید برای طراحی. اگر به مدتی طولانی این کار را انجام دهید، خواهید دید که در کار خود متخصص میشوید. تا پایان زمان همکاریاش با Ideo، یورچنکو نه تنها میتوانست محصولات جدیدی تولید کند، بلکه قادر بود برای ساختن این محصولات، ابزارهایی کاملا جدید هم طراحی کند.
اما هیچ کس از همان اول در کار خود حرفهای نیست. یورچنکو و دوستان طراحش روزهای اول زیاد از طراحی چیزی نمیدانستند و به مرور زمان فوتوفنهای طراحی را آموختند. او میگوید:
اگر ما چیزی را بهتر از مشتریهای خودمان میدانستیم، آنوقت موفق بودیم.
حتی اگر این مشتری استیو جابز میبود.
طراحی موس اپل
یکی دو سال بعد از اینکه یورچنکو از دانشگاه فارقالتحصیل شد، دیوید کلی یکی از دوستان قدیمیاش در استنفورد با او تماس گرفت. کلی به تازگی یک شرکت طراحی تاسیس کرده بود و حالا به یورچنکو زنگ زده بود تا از او بخواهد به عنوان مهندس به شرکتش بپیوندد. این برای یورچنکو به معنی رسیدن به یک موقعیت مالی خیلی خوب بود – او در آن زمان در حال کردن با یک استارتآپ فناوری پزشکی بود و بیشتر دستمزد خود را به صورت سهام دریافت میکرد. بنابراین پیشنهاد کلی را قبول کرد. این شرکت هاوی-کلی نام داشت، هنوز با اسم Ideo چند سالی فاصله داشت. اما به لطف ارتباط نزدیک دین هاوی (یکی از موسسان شرکت هاوی-کلی) با استیو جابز، شرکت اپل یکی از اولین مشتریهای این شرکت بود.
اپل در آن زمان داشت روی کامپیوتر Lisa کار میکرد. جابز قبلا Xerox PARC در پالو آلتو را کندوکاو کرده بود و دانسته بود که آینده در رابط کاربری گرافیکی موجود در آن آزمایشگاه و موسی که آن را هدایت میکند نهفته است. مهندسان اپل حواسشان به رابط کاربری گرافیکی بود، این شرکت هاوی-کلی بود که باید روی موس تمرکز میکرد.
مدلی که Xerox با آن کار میکرد یک طرح گران قیمت و حساس بود. یورچنکو و شرکتی که در آن کار میکرد یک بار آن را به طور موشکافانه مورد بررسی قرار دادند. یورچنکو اینطور به یاد میآورد که « آن طرح خیلی پیچیدهتر از آن چیزی بود که جابز میخواست. جابز به دنبال یک طرح کم خرج بود که به آسانی ساخته شود و قابل تولید مجدد باشد.» موس Xerox پر از قطعات ریز و سردرگم کننده بود و قیمتش هم حدود 400 دلار تخمین زده میشد. این وظیفه یورچنکو بود که این موس را تبدیل به موسی ارزانتر کند که بتوان صدها هزار بار دیگر هم از روی آن تولید کرد.
همکاران یورچنکو به طراحی صنعتی این موس پرداختند در حالی که خود یورچنکو به قطعات داخلی موس توجه داشت. موس Xerox به یک توپ کوچک متکی بود که در حین کار با موس روی سطح میز فشار داده میشد و این جرکات توسط یک سیستم پیچیده از سوییچهای مکانیکی ردیابی میشد. یورچنکو نگاهی به دیگر دیوایسهای ورودی انداخت تا کشف کند چطور این پروسه میتواند ظریفتر انجام شود. او جواب خود را در دستگاه بازی آتاری پیدا کرد. گویهای آتاری برای این کار عالی به نظر میرسیدند.
دستگاه آتاری از چند جهت با موس Xerox تفاوت داشت. مثلا گوی آتاری به جای اینکه به بالا یا پایین فشار داده شود، روی سطح شناور بود. یورچنکو آن را امتحان کرد و دید که اگر به نیروی جاذبه اجازه دهد که کار خودش را بکند، موس به خوبی کار میکند. علاوه بر این، استفاده از این گوی باعث شد که میزان اصطکاک و همینطور تعداد قطعات مورد استفاده به حد چشمگیری کاهش یابد. این را میتوان اولین فراست یورچنکو در مراحل طراحی موس اپل دانست. آتاری همچنین، برای ردیابی حرکات گوی از فیزیک نور استفاده میکرد و به جای سیستمهای مکانیکی، به پرتوهای نور متکی بود. با قرض گرفتن این ایده در آتاری، یورچنکو توانست باز هم قطعات مورد استفاده در موس را سادهتر کند. این هم از دومین فراست.
سومین فراست یورچنکو در نحوه استفاده از موس نمود پیدا کرد. یورچنکو به یاد دارد که در ابتدا همه تصور میکردند که موسها برای اینکه بتوانند تجربه خوبی به کاربر ارائه بدهند باید به شدت دقیق باشند. اما همانطور که یورچنکو میگوید «ما ناگهان متوجه شدیم که دقیق بودن موس زیاد مهم نیست.» مردم در هنگام استفاده از موس، به اینکه دستشان چه کار میکند توجه نمیکنند؛ آنها فقط به اینکه نشانگر موس به کجا میرود دقت میکنند. «درست مثل رانندگی کردن است. شما نگاه نمیکنید که فرمان را به کدام طرف میچرخانید، بلکه فقط فرمان را میچرخانید تا ماشین به همان طرفی حرکت کند که خودتان میخواهید.» همین تمرکز کمتر روی دقیق بودن موس باعث شد که قطعات و همینطور قیمت موس باز هم کاهش یابد.
در نهایت این موس به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد. اپل تا چند سال بعد از همین ترکیب قطعات با کمی تفاوت کوچک برای موس مکینتاش هم استفاده کرد. یورچنکو میگوید «اگر به روند کار خوب فکر کنید میبینید که همه چیز فقط چند طرز تفکر ساده در مورد نحوه کار کردن محصول بود، و این در واقع همان تعریف طراحی است.»
موسهای مجهز به گوی تا قبل از موسهای نوری، مدت زیادی به عمر خود ادامه دادند. به گفته یورچنکو «این موسها برای مدت زمان نسبتا زیادی مورد استفاده قرار گرفتند و شاید تعداد آنها به میلیاردها میرسید.»
تبدیل شدن به استاد طراحی
کار طراحی موس برای شرکت اپل در بر دارنده مواردی بود که در ادامه معرف شرکت Ideo شدند. مثلا، این شرکت نشان داد که خیلی علاقه دارد همیشه به کار مشغول باشد. یورچنکو میگوید «ما همیشه در حال ساختن چیزهای مختلف بودیم و با بیشترین سرعت ممکن طراحی میکردیم.»
ابزار اصلی یورچنکو در آن زمان قلم و کاغذ بود و پیچیدهترین ابزاری که برای چندین سال از آن استفاده کرد یک ماشین حساب ساخت شرکت HP بود. ابزارهای کاری قدرتمند امروزی که به شما اجازه میدهند یک محصول را به طور کامل در محیط یک نرمافزار طراحی کنید و بعد به دستگاهها دستور دهید که آن طرح را به واقعیت تبدیل کنند، آن روزها اصلا وجود نداشتند. شما باید همه چیز را قطعه به قطعه، خودتان طراحی میکردید و میساختید.
مهارتهایی که یورچنکو در کارگاه دانشگاه استنفورد آموخت تا حدی در پروسه طراحی به او کمک میکرد، ولی با این حال اکثر طرحها به تولیدات بی عیب و نقص ختم نمیشدند. معمولا طراحها مدلهای باکیفیتی برای معرفی میساختند ولی اغلب اوقات این طرحها چیزی جز محصولاتی خام و بیکیفیت نبودند. به عنوان مثال، یکی از طرحهای اولیه موس اپل، از یک توپ غلتان جدا شده از یک دئودرانت و یک ظرف کره درست شده بود. یورچنکو در این باره میگوید «همه کاری که لازم بود انجام شود، به تصویر کشیدن یک طرح کلی بود.»
کارگاه فقط جایی بود که محصولات خلق میشدند. مسلما این محصولات بعد از طراحی، در کارخانهها با شکل و شمایل زیباتری ساخته میشدند. یورچنکو قبلا با محیط کارگاههای طراحی آشنا شده بود ولی یکی از بزرگترین مشکلاتش در زمان کار در Ideo، آشنا شدن با دنیای بازتولید انبوه بود.
یورچنکو میگوید «آن موقع ما هیچ دانشی در این مورد نداشتیم. الان همه چیز را میدانیم! ولی قبلا در طول کار کردن یاد میگرفتیم. من کتابهای مربوط به این حوزه را مطالعه میکردم و با افرادی صحبت میکردم که ابزارها و قالبهای تولیدی را ساخته بودند. همینطور که پیش میرفتم، همه آموختههای خودم را با دانش طراحی ترکیب میکردم. ولی در سالهای اول این پروسه یادگیری خیلی کند پیش میرفت.»
در ابتدا همه چیز به هماهنگ کردن محصول با پروسه تولید مربوط میشد. اول باید میدانستید قالبگیری تزریقی چیست، و بعد میتوانستید محصول را با پارامترهای مورد نظر طراحی کنید. بالاخره یورچنکو توانست به جایی برسد که پروسه تولید را مطابق میل خود شکل دهد. تا قبل از Palm V، همه Palm Pilotها از قطعات پلاستیکی طراحی شده بودند و با پیچ به هم متصل شده بودند. وقتی شرکت سازنده به Ideo رفت و در مورد ایده جدیدش بیپروا با یورچنکو و همکارانش صحبت کرد – اینکه همان قابلیتهای مدل حال حاضرش را در یک قاب مرقوب جای دهند – یورچنکو باید کشف میکرد که چطور میتواند تمام خواستههای مشتری خودش را برآورده کند.
در نهایت او به یک معماری هوشمندانه مکانیکی دست یافت. او قطعات دیوایس را در یک چارچوب پلاستیکی قرار داد و پنل آلومینیومی جلویی و پشتی دیوایس را با چسب داغ به هم چسباند. این طراحی جا را برای قلم استایلوس Palm V باز کرد و سبب شد که هر زمان به تعمیرات نیاز بود، با حرارت دادن چسب به راحتی بتوان قطعات دیوایس را از هم جدا کرد.
یورچنکو در این مورد میگوید «این هم برای ما و هم برای صنعتی که در آن مشغول به کار بودیم یک محصول بسیار مهم به شمار میآمد. این یکی از اولین کیسهایی بود که در آن طراحی فیزیکیاش به اندازه عملکردش اهمیت داشت.» از نظر کاربران هم این طراحی فوقالعاده بود. Palm V با استقبال بسیاری خوبی از طرف خریداران روبهرو شد. در واقع میتوان گفت این دیوایس نقطه شروعی بود برای دیوایسهای هوشمندی که امروزه از آنها استفاده میکنیم.
این یکی از نمونههایی بود که طی آن یورچنکو از پروسههای از پیش تعیین شده استفاده کرد. اما در برخی از موارد، او همه پروسه را خودش ابداع کرده. یکی از ابداعات یورچنکو ابزاری بود که در زمان طراحی یکی از هارد درایوهای Western Digital Passport ساخت. طرح مورد نظر مهندسان Western Digital شامل مرحلهای میشد که در طی آن باید مواد به قالب کیس آن تزریق میشد که ساخت آن غیرممکن به نظر میرسید. اما یورچنکو با ساختن یک ابزار که بعد از قالبگیری کیس را کمی باز میکرد توانست از پس این کار برآید و هنوز هم از نتیجه کار آن روز خود راضی است و در موردش میگوید «این یک هارد درایو است و کارش نگهداری دادهها است، ولی هارد درایوی است که با دقت و ظرافت تمام طراحی شده است.»
راز: پرسیدن یک سوال مشترک از افراد مختلف
یورچنکو از همان ابتدای عصر کامپیوترهای شخصی دیدگاهی ثابت نسبت به صنعت طراحی داشته، پس در این میان چه چیزی تغییر کرده است؟
خود یورچنکو مثال میزند که مسائلی همچون قابلیت استفاده، از همان ابتدا به بخش بزرگی از طراحی تبدیل شدند. این مهم منجر به پرسیدن سوالاتی شد همچون: مردم چه عکسالعملی نسبت به محصول خواهند داشت؟ چطور میتوانند از آن سوءاستفاده کنند؟ کاربران چطور ممکن است از محصولات به شکل اشتباه استفاده کنند و خود محصول چطور میتواند به آنها کمک کند که از آن به شکل اشتباه استفاده نکنند؟ او میگوید «اگر طراحی ما به کاربران اجازه بدهد که کار اشتباهی انجام دهند، تقصیر آنها نیست بلکه تقصیر خود ما است.»
اما آنطور که یورچنکو متصور است، طراحان جوان امروزی هم متفاوت هستند. ممکن است این طراحان جوان با استعداد باشند، ولی به اندازه دوران اولیه کاری یورچنکو و گروهش واقعیتهای تولید را لمس نکردهاند. او میگوید «مهندسان جوان در مورد روند ساخت محصولات کمی بیتجربه هستند. در عصر طراحی پرسرعت، عصری که میتوانید همه چیز را همانطور که میخواهید بسازید، خیلی راحت فراموش میشود که محصولات هنوز هم در کارخانهها تولید میشوند.
وقتی از او پرسیده شد که توصیهاش به این نسل از طراحان چیست، او بدون تامل گفت «از افراد مختلف یک سوال مشترک بپرسید. چرا؟ چون به پاسخهای متفاوتی دست پیدا میکنید.
او میگوید «وقتی داشتم در مورد قالبگیری تزریقی تحقیق میکردم، به یک فروشگاه ابزار میرفتم و از آنها سوال میپرسیدم و آنها هم از دید خودشان آنچه درست بود را به من میگفتند و به من یاد میدادند که چطور کارشان را انجام میدهند. بعد به فروشگاه دوم میرفتم و پاسخهای متفاوتی برای همان سوالها به دست میآوردم. در فروشگاه سوم هم همین اتفاق میافتاد. همه آنها به شکلهای مختلف یک کار را انجام میدادند و در آخر هم به نتیجه مشترک که همان قالبگیری تزریقی بود میرسیدند. اما هر کدام از راهی متفاوت به این نتیجه دست مییابند. من با بارها پرسیدن یک سوال از افراد مختلف آنقدر اطلاعات در مورد قالبگیری تزریقی به دست آوردم که حالا نسبت به اکثر آنها اطلاعات بیشتری دارم، چون برای یاد گرفتن این کار به 300 فروشگاه و کارگاه رفتم و 300 راه مختلف برای انجام دادن یک کار را یاد گرفتم. هر چه بیشتر بدانید که چطور یک محصول را میسازند، طراح موفقتری خواهید بود.»
مرجع: Wired
عجب عکسی از ماوس تاریخی گذاشتید… عاشقش شدم 🙂
مبارک قالب جدید!
این قالب رو من قبلا بررسی کردم. فوق العاده سریع و زیباست.
تبریک بابت انتخاب خوبتون!