یادگیری چیست؟ بررسی روانشناختی
یادگیری فرآیندی است که در موجودات زنده به تغییر ظرفیت دائمی منجر می شود می شود و صرفاً به دلیل بلوغ بیولوژیکی پیری رخ نمی دهد.
یادگیری شامل فرآیندهای مداوم و فعال تحقیق و مشارکت در دنیای اطراف ما است. ما این کار را از لحظه ای که به دنیا می آییم انجام می دهیم وفراتر از دیوارهای مدارس در طول زندگی مانیزاتفاق می افتد. صرف نظر از توانایی یا پیشینه، هر کسی پتانسیل یادگیری را دارد. تجربیات یادگیری به معنای واقعی کلمه مغز را شکل می دهد. بنابراین، مهم است که بدانیم توانایی های ما ثابت نیستند، بلکه به طور مداوم در حال رشد هستند . یادگیری مادامالعمر باید بهعنوان زیربنای یک مدرسه مؤثر، یک جامعه فعال و یک زندگی کامل و معنادار تلقی شود.
محققان، معلمان، سیاست گذاران و والدین معمولاً موفقیت یادگیری را بر اساس میزان دانشی که دانش آموز به دست آورده است قضاوت می کنند. امروزه، درک شده است که کیفیت دانش به همان اندازه مهم است که کمیت آن مهم است. آموزش زبان انگلیسی
همچنین زمانی وجود داشت که یادگیری و پیشرفت در سنین و مراحل مختلف به عنوان یک فرآیند خطی درک می شد. امروزه محققان و مربیان، رشد، توسعه و یادگیری را به عنوان یک سیستم پویاتر در نظر می گیرند.. یادگیری تطبیقی تحت تأثیر عوامل عصبی، روانشناسی، اجتماعی و فرهنگی است . ما دانش و مهارت های جدید را بر اساس آنچه قبلاً می دانیم ایجاد می کنیم. همچنین تحقیقات نشان داده است که تغییرات زمانی که تجربیات یادگیری فعال نیستند، زمینه یادگیری در مغز را فراهم نمی کنند ، ما با عمل کردن، فکر کردن و مشارکت واقعی در جهان بهترین چیزها را می آموزیم.
تمرکز بر دانش فعال با درک مفهومی و عملی به جای تکیه بر اطلاعاتی که در حافظه اندوخته می شوند میسر است. آنچه در کلاس درس انجام می شود زمانی یک کار واقعی است که “واقعیت های زنده رشته ای را که آموزش داده می شود منعکس کند”. وقتی دانشآموزان و معلمان سؤالات، مشکلات یا وظایفی را مطرح میکنند که متخصصان در این زمینه تواناتر عمل می کنند و میتوانند پاسخها و عملکردهای یادگیری که معنادار پیچیده و قدرتمند هستند را برای دانش آموزان ارایه دهند و سطح دانش فعال آنها را ارتقا دهند.
سرمایه گذاری زمان و تلاش برای تمرین حل مسئله و گسترش دانش یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در موفقیت یادگیری است. اما موفقیت تنها تابع توانایی نیست.. سایر محرک های موفقیت عبارتند از: انگیزه (اراده برای یادگیری)، فراشناخت (درک نحوه یادگیری) و انعطاف پذیری ،چگونگی توسعه این عوامل برای همه یادگیرندگان مفید است. بهترین آموزشگاه های زبان نیز بر این موضوع اعتقاد دارند.
تئوری ها و به اصطلاح داستان های موفقیت بسیاری در مورد نحوه یادگیری در کلاس درس وجود دارد. برخی از متخصصان میگویند که دانشآموزان میتوانند بدون صرف زمان و تلاش جدی با مهارتهای لازم دست یابند، اگر آموزش سرگرمکنندهتر و بیشتر مبتنی بر رایانه باشد و یا اگر در اوایل زندگی اتفاق افتاده باشد. هیچ یک از این ادعاها با نتایج تحقیقات تجربی (تحقیق در مورد کودک شاد روی سورتمه که بر اساس مشاهده و تجربه مستقیم ساخته شده است) توجیه نمی شود.
آنچه ما می دانیم این است که دانش چند وجهی است. دانش در مورد مفاهیم انتزاعی، در مورد چگونگی حل موثر مسائل معمول، دانش در مورد چگونگی تسلط بر موقعیت های مشکل پیچیده و پویا، دانش در مورد استراتژی های یادگیری، دانش در مورد چگونگی تنظیم احساسات خود و غیره وجود دارد. همه این عوامل در کمک به شایستگی کلی یک فرد عمل می کند.
شایستگی انطباقی مهم است، اما در شکل سنتی مدرسه منعکس نمی شود – جایی که معلم تمام تصمیمات مربوط به استراتژی های یادگیری، تعیین اهداف و بازخورد را می گیرد. از سوی دیگر، توانایی خودتنظیمی یادگیری و تفکر خود بخش مهمی از شایستگی انطباقی است. بنابراین، باید تعادل وجود داشته باشد: ساختار و راهنمایی باید توسط معلم در جایی که نیاز است ارائه شود، اما همچنین باید فرصتی برای یادگیری دانشآموز خودتنظیم و تعیینکننده وجود داشته باشد. همچنین باید فضایی را برای آنچه آیزنر آن را «نتایج بیانی» مینامد، که نتایج پیشبینی نشده ناشی از یادگیری در موقعیتهای مختلف، مانند جنگل یا موزه است، باقی بگذارد. بهترین موسسه های آیلتس را از دست ندهید.
محیط زیست همه چیز است:
متخصصان در زمینه های عصب شناسی و آموزش موافقند که ایجاد محیط هایی که از رشد مغز پشتیبانی می کند یک کار پیچیده است، با این حال به عنوان عوامل یکپارچه رشد جسمی و ذهنی کودک باید در یک محیط مناسب برای یادگیری در نظر گرفته شود. یک محیط یادگیری قدرتمند با تعادل خوب، از یک سو، بین کشف و کاوش شخصی، و از سوی دیگر، آموزش و راهنمایی سیستماتیک مشخص می شود. همه اینها باید در محیطی رخ دهد که به تفاوت های فردی در توانایی ها، نیازها و انگیزه های بین یادگیرندگان حساس باشد.
پرورش برای فرآیند یادگیری بسیار مهم است. بسیاری از عوامل محیطی که به عملکرد مغز کمک می کنند، مسائل روزمره هستند – کیفیت محیط اجتماعی و تعاملات، تغذیه، ورزش و خواب – که ممکن است کاملاً بدیهی به نظر برسند، اما در تأثیر آن بر آموزش به راحتی نادیده گرفته می شوند. با شرطی سازی صحیح ذهن و بدن، می توان از پتانسیل مغز برای انعطاف پذیری و تسهیل فرآیند یادگیری استفاده کرد.
تجربیات عاطفی در ساختار مغز در حال رشد ساخته شدن است. عاطفه و شناخت (توانایی مغز برای پردازش اطلاعات و به کارگیری دانش) برای هدایت فرآیند یادگیری با هم کار می کنند. احساساتی که دانش آموزان در طول یک تجربه احساس می کنند به برچسب های خاموشی تبدیل می شوند که یادگیری و تصمیم گیری آینده را هدایت می کنند. جالب اینجاست که میتوانیم یاد بگیریم واکنشهای عاطفی را تنظیم کنیم – این چیزی است که کودکان و نوجوانان به طور طبیعی در آن خوب نیستند، اما با کمک، یادگیری مهار احساسات منفی برای فرآیندهای فکری مثبتتر، کیفیت یادگیری را بهبود میبخشد. راهبردهای تنظیم عاطفی مؤثر شامل تفسیر مجدد (تفسیر مجدد یک موقعیت به روشی مثبت تر) و مسخ شخصیت (در نظر گرفتن یک موقعیت به طور عینی، به جای شخصی کردن آن) است.
علوم شناختی و یادگیری:
کودکانی که از درختان عکس می گیرند. مربیان مدت هاست می دانند که دانش جدید به روش های مختلف بر اساس یادگیری های قبلی ساخته می شود، و عصب شناسان این را به عنوان یک اصل اساسی در نحوه یادگیری مغز می شناسند.
مغز نیز بسیار سازگار است به دلیل خاصیتی به نام پلاستیسیته، همانطور که ما در طول زندگی چیزهای مختلفی را تجربه می کنیم، ایجاد و تقویت ارتباطات عصبی مغز و تضعیف یا حذف دیگران می شود. مغز ما به طور مداوم با محیط خود سازگار می شود، با تجربه قبلی که تأثیر قدرتمندی بر آمادگی مغز برای یادگیری داشته است. به تدریج، این تجربیات معماری مغز را میسازند.
تجربیات یادگیری به سیگنال های الکتریکی و شیمیایی تبدیل می شوند که به تدریج اتصالات بین نورون ها را در مناطق خاصی از مغز تغییر می دهند. با گذشت زمان، این تغییرات به سازماندهی مجدد نواحی مغز درگیر در انواع خاصی از یادگیری کمک می کند. هنگامی که دانش آموز تجربه یادگیری دارد، نورون ها فعال می شوند و یک اثر آبشاری در بسیاری از مناطق مغز وجود دارد. با گذشت زمان، اتصالاتی که بیشتر از سایر ورودی ها فعال هستند، تقویت می شوند، در حالی که اتصالات نسبتاً کمتر فعال ضعیف یا حذف می شوند. این همان چیزی است که به عنوان قانون “استفاده از آن یا از دست دادن آن” نامیده می شود. هر چه دانش آموز در یک منطقه خاص بیشتر بیاموزد، مغز در آن ناحیه باهوش تر می شود.
یادگیری: آنچه امروز درک می شود
بسیاری از کارشناسان موافقند که هدف یادگیری و آموزش در نهایت چیزی است که تخصص تطبیقی نامیده می شود . تخصص تطبیقی توانایی به کارگیری دانش و مهارت های آموخته شده معنادار به صورت انعطاف پذیر و خلاقانه در موقعیت های مختلف است. این مفهوم مخالف تخصص معمول است، یعنی توانایی انجام وظایف معمولی مدرسه به سرعت و با دقت، اما بدون درک.
چگونه معلمان می توانند شایستگی انطباقی ایجاد کنند؟ چند چیز وارد بازی می شود! دانش آموزان باید موارد زیر را کسب کنند:
- دانش در مورد حقایق، نمادها، مفاهیم و قواعد رشته موضوعی مورد نظر.
- دانش حل مسئله، از جمله توانایی تجزیه یک مسئله به اهداف فرعی و یافتن راه حل از طریق رویکرد سیستماتیک به کار.
- دانش در مورد عملکرد شناختی خود. این بدان معناست که دانش آموزان باید از چگونگی تأثیر نگرش و انگیزه آنها نسبت به یادگیری بر نتیجه آگاه باشند. تشخیص ترس از شکست در ریاضی، برای مثال، یا این باور که پتانسیل آنها می تواند از طریق یادگیری و تلاش ایجاد شود، افکاری هستند که برای یادگیری برای موفقیت باید شناخته شوند.
- مهارت های خودتنظیمی. اینها شامل توانایی برنامه ریزی و نظارت بر حل مشکل خود، و حفظ توجه و انگیزه برای یافتن راه حل است.
- باورهای مثبت در مورد خود به عنوان یک یادگیرنده کسب کنند.